۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

ماجرای من و وب سایتم

اوضاع وب سایت هنوز سرو سامان نگرفته بود که معلوم شد اوضاع از بنیان خراب است. طراح و سازنده که یکی از دوستان خودم بود در واقع سعی کرد تا هم تجربه اندوزی کند و هم پولی بسازد. که البته من امروز به این نتیجه رسیدم. اما آن روزهای اول این دوست تازه کار ما چنان از معلومات و تخصص خود تعریف کرد و در مهارت خود مدعی بود که من راهی جز توافق نمی دیدم.
اما همهء ماجرا از سئوالات ناشیانهء من شروع شد. وقتی سعی می کردم بفهمم چه طوری این وب سایت طراحی می شه و از همه مهمتر من چه طوری باید با آن کار کنم. اما پاسخ من واضح نبود و هیچ گاه این دوست مستعد نخواست صادقانه بگوید که چه کرده است. اما به خاطر تصفیه حساب بالاخره مجبور شدم از دوست دیگری خواهش کنم تا کار جناب نابغه را بازنگری کند و بگوید دقیقاً آن پشت چه خبر است. دوست دوم که حرفه ای بود و کار بارش را با آبرو از همین راه می گذراند در ایملی به من چهار مشکل اساسی را یادآور شد. من با ارسال ایمیل به جناب نابغه در واقع سعی کردم به روش انسانهای متمدن مشکلات کار را به آن انتقال بدم که، ظرف کمتر از چند ساعت سایت کلاً هوا شد و خلاصه به شکل عجیبی همه چیز از دست رفت.
حالا من مانده ام با یک انسان مدعی که مشکلاتش را نمی پذیرد و همچنان مدعی ما بقیه دست مزد خودش هم هست.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

از قديم به اشتباه به ما آموختند كه در پس هر سختي آساني است و ما خيلي سختي ها را از ايشان كشيديم و به آساني نرسيديم و وقتي من خود قرآن را خواندم ديدم كه مي گويد ان مع العسر يسرا يعني در درون هر مشكلي راه حل آن پيدا مي شود اينجا بود كه فهميدم كه خدا هم مي خواهد بگويد خودت با عقلي كه من به تو داده ام به بررسي موضوع بپرداز و براي حل مشكلاتت خودت برو و تخصص وبسايت ساختن را ياد بگير - ببين چه خداي خوبي داريم.